بعد ویروس
پسر ماهم این ویروس هم بالاخره دست از سرت برداشت اما تو هنوزم جز آب مرغ و آب گوشت و فرنی چیزی نمیخوری باید غلظت حریره ای داشته باشه غذات و آبکی واسه همین توی مرغ وگوشتت کمی برنج میزنم و سیب زمینی بعد با کمک یه صافی عصاره شونو میگیرم و شکل حریره میشه... بمیرم که چشت کردن چقدر کته میخوردی عاشق خرما و سیب بودی اما حالا و....
دوشنبه ظهر بود که از خونه ی مامانی بعد 7 روز اومدیم خونه ... همه چی برات غریب بود انگار
خیلی وابسته تر شدی بعد مریضیت فقط اجازه دارم جلوی تی وی بشینم و گاها یه تلفن بزنم کار دیگه ایی نمیذاری انجام بدم سریع گریه میشی.. تو آشپزخونه میرم اینقده غر میزنی و گریه میکنی.. حتی اگه جلوی چشات گردگیری هم بکنم بازم غر میزنی..میخوای همه ی حواسم واسه تو باشه حتی اگه تو با اسباب بازی هات سرگرم باشی.. این روال حتی با اومدن بابا هم تغییری نمیکنه... یکمی سخته چون مامان دلش آروم و قرار نداره دوس داره همه چی تمیز و غذاها عالی باشن... اما عاشقتم پسرم که عاشقمی
خیلی شیطون شدی الان که 8 ماه و 18 روزته خیلی خوب میتونی دست بگیری به مبل و.. وایسی و خودتم بیای روی زانوهات و چهار دست و پا بشی باز اما خیلی کم پیش میاد که میترسی و غر میزنی که بیام بذارمت روی زمین .. خطر رو تشخیص میدی مراقبی نیوفتی .. وقتی بیدار میشی کل تخت خواب من و بابا و خودتو چهار دست و پا میری تا میرسی به لب تخت و گریه میکنی که بیام بلندت کنم..
الانم خوابیدی و منم کل کارامو انجام دادم... بازم امروز از صبح داره برف میاد ...
اینم عکس روز برفی که تب داشتی و داشتیم میرفتیم پیش خاله افسانه ( دکترت )
چشات و ببین مامان.. بمیرم واسه پسر مظلومم