بازم سرماخوردگی

پسرم نانازم روح من عشق من.. مامان خیلی عاشقته..

الان که برات مینویسم باز سرماخوردی و چند روزه خونه مامانی هستیم .. خدا منو بکشه که از من گرفتی  سرفه های خیلی شدید میزنی دفعه پیش خیلی طول کشید تا خوب شدی آخرشم گفتن حساسیته و الانم همینطور..

یکمی اوضاع بهم ریخته شده.. رفتیم کیش بابایی کلیه اش درد گرفت و نشد کلی جاها بریم اما همینم خوب بودش.. تو ام گل پسری بودی و دل همه رو با اون خنده های نمکیت میبردی .. زمانی نمیشد بریم بیرون هتل من شما رو با کالسکه ات میبردم لابی هتل و توام برای هرکی که از کنارت رد میشد لبخند میزدی و این میشد که باهات بازی میکردن از یه کوچولو گرفته تا یه پیرمرد 80 ساله توی فروشگاه .. قربون اخلاقت بره مامان..  خیلی از پرواز و گوش درد میترسیدم وقت رفتن همون لحظه بلند شدن هواپیما زدی زیر گریه و جیغ و داد وای وای چه لحظه ای بود خوابت میومد بعدم خوابیدی وقت برگشت هم قبل بلند شدن تو بغلم خوابت برد.. اونجا هم سرلاک برات درست میکردم میبردم رستوران تو ام با ما غذا میخوردی کلی بهت میرسیدم که خوش بگذره اولین سفرت.. ساحل که میرفتیم چشم از دریا برنمیداشتی.. با کنجکاوی زل میزدی به موج ها..  توی پاساژها دوس داشتی بغل شی.. بابا بغلت میکرد و توام طبق عادتت و لبخند دل ربات برای خودت دلربایی میکردی و منم به خریدم میرسیدم.. خیلی خیلی خوب بودی عزیزم.. خدا هم به بابایی رحم کرد وقتی رسیدیم فرداش بابا رفت برای عمل.. دیگه بماند  و الانم سرماخوردگی و.. آروم میشیم مامان جونم عزیزم.. همه چی به روال قبل برمیگرده .. مامان نمیذاره آب تو دلت تکون بخوره پسرممم... چشم حسودا کور بسوزن ما خوشبختیم ما عاشقیم هیچ چیز نمیتونه ناراحتمون کنه..  خدا تورو از چشم بد حسود دور نگه داره انشاالله..

امروزم برای بابا بزرگی مشکل کاری پیش اومدش خیلی بدخواه داره ..بابایی خیلی مهربونه خیلی خیلی به همه کمک میکنه هیچی برای خودش نمیخواد .. ما رو هم خیلی دوس داره برامون میمیره .. سایه اش بالا سرمون باشه..مامانی هم که مثل همیشه آماده حرص خوردنه ..انشاالله سایه شون بالا سرمون باشه.. و همه چی درست شه اونا هم آروم بگیرن..

انشاالله