محرم
سلام پسر نازنینم.. امسال هم مثل پارسال من از محرم و عزاداری چیزی نفهمیدم.. زود گذشت بدون اینکه حتی مراسمی رو بریم..روز علی اصغر شما طبق معمول که 6 صبح دوس داشتی بیدار شی، بیدار نشدی و مراسمم 6:30 بود و ما ساعت 8 بود که رفتیم خیلی خیلی شلوغ بود و ترافیک.. شما هم لباستو پوشیده بودی و توی بغلم خوابت برده بود بابا گفتش اگه بریم با این ترافیک چند ساعتی موندیم و شما اذیت میشی این بود که بابا رفتش کله پاچه گرفت و رفتیم خونه مامانی و کلی مزه داد ظهرم رفتیم با مامان جون خاله و عمو بیرون شهر(س) .. شب تاسوعا باهم رفتیم خونه ی مامان بزرگم و منم بردمت در حد دور زدن تکیه ع .. آخه شبا وقت خوابته بداخلاقی میکنی دوس داری خونه باشی و آروم بخوابی.. روز تاسوع...
نویسنده :
مامی
12:04